بسم الله الرحمن الرحيم
مقدمه:
طبق نص قانون اساسي (مقدمه، اصل دوم بند پنجم، اصل پنجم، اصل پنجاه و هفتم، اصل يکصد و هفتاد و هفتم) و همچنين بر اساس انديشه و گفتمان امام خميني(ره) جايگاه ولايت فقيه مقام «امامت امت اسلامي» است تا بعنوان «امام» محور وحدت «امت» در زمان غيبت حضرت حجت(عج) باشد.
بعد از رحلت امام خميني(ره) خلاف نظر صريح آن بزرگوار و مغاير متن قانون اساسي، لفظ «امام» در شخص امام خميني(ره) تحديد شد و براي جانشين آن حضرت مقام «امامت ولي فقيه» مسکوت گذاشته شد و عملاً نظام توحيدي «امت-امامت» مورد نظر قانون اساسي و امام خميني(ره) به نظام «ملت-رهبر» متعارف سيستمهاي سکولاريستي غرب تنزل يافت.
کساني که اين تغييرات بنيادين را پايهگذاري کردند، بر نتايج خطير آن غافل نبودند، اما براي تبعيت عموم از خواستههاي خويش و تحميل عوارض ناشي از اين خط متفاوت، معمولاً شبهاتي را مطرح ميکردند.
در سال 1369 پاسخگويي به اين بهانهها و شبهات انجام گرفت و نخستين بار هفته نامه «کيهان هواييب به انتشار مقاله مفصل به قلم «محمدعلي رامين» در چندين شماره متوالي (بهار 1370) همت گماشت.
در ذيل خلاصه آن مقاله نقل شده است:
شبهه اول
شبهه اول: لفظ «رهبرب ترجمه فارسي همان کلمه «امامب است و جدال بر سر الفاظ، بيحاصل و غيرضروري است
پاسخ: اگر لفظ «رهبر» ترجمه جامع و دقيق کلمه عربي «امام» باشد و جايگاه اين دو لفظ در عرف جامعه اسلامي و معارف ديني ما يکسان باشد، بديهي است که جدال کلامي بر سر دو تعبير مترادف و همشأن، عملي بيهوده و خلاف عقل است. اگر ما اين دو لفظ را از هر جهت يکسان بدانيم، اولين سؤالي که پيش ميآيد اين است که چرا نويسندگان قانون اساسي هر دو تعبير «امامتب و «رهبري» را در مقدمه و متن اصول قانون اساسي به کار گرفتهاند و به همان ترجمه فارسي «امام» يعني «رهبري» اکتفا نکردهاند؟ مثلاً در بخشي از مقدمه قانون اساسي چنين آمده است:
«بر اساس ولايت امر و امامت مستمر، قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامعالشرايطي که از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته ميشود (مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه)، آماده ميکند تا ضامن عدم انحراف سازمانهاي مختلف از وظايف اصيل اسلامي خود باشد.» بنابراين اگر کسي بر اساس شرايط و ضوابط قانون اساسي [اصول يکصد و هفتم و يکصد و نهم] عهدهدار مقام رهبري مردم شد، علاوه بر مسئوليت بر امور مسلمانان براي صيانت از اصل «استمرار امامت» به عنوان «امام امت» نيز مطرح است و هرگز کسي که مؤمن و معتقد به مباني نظام مقدس جمهوري اسلامي است، اين موضوع را انکار نخواهد کردع زيرا پنجمين بند از اصل دوم قانون اساسي چنين ميگويد:
«جمهوري اسلامي، نظامي است بر پايه ايمان به امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلامي.» بايد توجه داشت که در عرف جامعه ما هم نميتوان همواره لفظ «رهبر» را مترادف با لفظ «امام» دانست. مثلاً در فارسي به امام جماعت نميتوان لرهبر نمازجماعت» گفت، بلکه عبارت «پيشنماز» به کار ميرود که به معني پيشوايي و مقتدايي در نماز است و مأمومين بايد به تمام حرکات و سکنات امام جماعت اقتداء کنند. البته شايد بتوان در مواردي لغت رهبري را با نقش امامت مترادف دانست. کا اينکه ميتوان بعضاً از تعابير ديگري هم نظير: امير، ولي امرع حاکم، رئيس، هادي، سيد، قائد، زعيم، و امثال آن نيز استفادهن کرد.
اگر بخواهيم لفظ «امام» را به «رهبر» ترجمه کنيم. لغت «امت» را که همواره متقارن با «امام» در فرهنگ جامعه و مذهب ما آمده استع به چه لفظي ترجمه خواهيم کرد؟ اصولاً چه نيازي است که ما لفظ مقدس و الهي لامام» را که به معني رياست و زعامت عامه در امور دين و دنياي ماست، بخواهيم بر خود و جامعه تحريم کرده و آن را در لفظ فارسي «رهبر»، محصور و محدود کنيمع در حالي که بعضاً از فرهنگ منحط و استعماري غرب، کلماتي نظير «مرسي» کاملاً پذيرفته شده و بدون دغدغه به کار برده ميشود.
براي پرهيز از اطاله کلام، توجه خوانندگان گرامي را به مطالعه يادداشتها و مباحث ارزشمند کتاب «امامت و رهبري» از استاد شهيد مرتضي مطهري جلب کرده و به ذکر اين مطلب قناعت ميشود که: اگر نويسندگان و تدوينکنندگان قانون اساسي که از بزرگان دين و سياست در آغاز انقلاب اسلامي بودند، تفاوتي ميان تعابير «رهبر» و «امام» قائل نميشدند، جدا از کلمه «رهبري» در چندين جاي قانون اساسي، بر لفظ «امامت» تأکيد نميکردند. الحق که آن بزرگواران و در رأس همه خود حضرت امام خميني(ره) بر اين امر واقف بودند که گاهي يک لغت به صورت مظهر يک انديشه در آمده و چنان بار تبليغي با خود به همراه دارد که به تنهايي قادر است در جهت حفظ وحدت و صيانت از ارزشها در مقابل انبوهي از توطئههاي دشمنان ايستادگي کرده و خودش محور حق و ملاک تشخيص دوست از دشمن بشود.
شبهه دوم
شبهه دوم: اصرار بر بکارگيري تعبير «امام» براي رهبر حاضر، نه صلاح است و نه مشروع و مجاز، زيرا اگر چنين کاري مصلحت و صحيح بود تا به حال بزرگان حاضر در صحنههاي دين، فرهنگ، هنر و سياست از آن دريغ نميکردند.
پاسخ: ما از ائمه هدي(ع) و علماي دين خود ياد گرفتهايم که هيچ ادعايي را بدون اثبات نپذيريم و بدون وجود دليل عقلي، نقلي و يا قانوني هرگز تحت تأثير روشها و بهانههاي ديگر، موضوعي را قبول يا رد نکنيم. حال بايد ديد که دليل شرعي و قانوني اين ادعاي بزرگ که بهکارگيري لفظ «امام» براي شخصيت اول جهان اسلامع رهبر انقلاب و ولي امر مسلمانان خلاف شرع و مصلحت است، چيست؟ در حالي که تعابيري نظير: «امام موسي صدر»، «امام عبدالله بخاري» و امثال آن، الفاظ رايج در رسانههاي ما هستند و حتي به هر پيشنماز «امام» گفته ميشود، آيا ميتوان به همين سادگي، حکم تحريم و ممنوعيت اصل «امامت امتب را صادر کرد؟ براستي چه مصلحتي بالاتر از رعايت قانون اساسي و پاسداري از آن ميتوان براي پيروان صديق امام خميني(ره) و ياران وفادار به انقلاب اسلامي وجود داشته باشد؟ اصل پنجم قانون اساسي چنين ميگويد: «در زمان غيبت حضرت ولي عصر(عج) در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امت بر عهده فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمانع شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يکصد و هفتم عهده دار آن ميگردد.» در اصل يکصد و هفتم آمده: «...تعيين رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري درباره همه فقهاي واجد شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم، بررسي و مشورت ميکنند، هرگاه يکي از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يکي از صفات مذکور در اصل يکصد و نهم تشخيص دهند، او را به رهبري انتخاب ميکنند...» اصل يکصد و نهم نيز شرايط و صفات رهبر را اينگونه شرح ميدهد: «1- صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه 2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت کافي براي رهبري»
حال با توجه به نظر قانون اساسي که در زمان غيبت امام معصوم(عج) هيچگاه نبايد امت محمد(ص) بدون امام بماند و نيز تأييدات مکرر[1] امام خميني(ره) که امام خامنهاي را «بهترين فرد براي رهبري نظام اسلامي» ميدانستند و نيز تشخيص اکثريت قاطع خبرگان امت در شايستگي و معرفي معظمله به عنوان رهبر جمهوري اسلامي ايران و همچنين با التفات به مقدمه قانون اساسي که رهبر شناخته شده مردم را براي استمرار «امامت» به عنوان امام ميشناسد، اگر امام خامنهاي(حفظالله) را «امام امت» نخوانيم، پس در حال حاضر امام امت محمد(ص) کيست؟
هرکسي که رغبتي به دانستن و فرصتي براي مطالعه قانون اساسي داشته و با واقعيات زمان و نياز مسلمانان آشنا باشد، درمييابد که بعد از رحلت امام خميني(قدس الله نفسه الزکيه)، امام امت ما کسي جز امام خامنهاي (روحي فداه) نيست. اين که چرا بزرگان ما هنوز به کارگيري تعبير «امام خامنهاي» را به طور علني و عام استعمال نکردهاندع بحث گستردهاي است که از حوصله اين مقاله و از توان اين قلم خارج استع ولي ذکر چند مطلب درباره آن مفيد به نظر ميآيد:
1-در ابتداي امر، رحلت جانسوز امام کبير امت، آنچنان عالم و عامي غرق در ماتم کرده بود که کسي جز به از دست دادن خميني عزيز(ره) فکر نميکرد و عشق الهي مؤمنان به آن عبد صالح پروردگار، حتي روح بسياري را از ابدان خاکي جدا کرد و ديگر فراغتي براي انديشهها باقي نگذاشت. انصافاً در آن روزهاي پرسوز و گداز چنان عشق آن امام فقيد، سراپاي وجود همه را لبريز کرده بود که در هيچ دلي جاي کس ديگر نبود. البته اگر مواجهه مستقيم با توطئههاي رسانههاي صهيونيسم جهاني نبود که با انواع حيلههاي شيطاني ميکوشيدند تا به مسلمانان القا کنند که «رحلت امام خميني(ره) يعني اضمحلال امت و مرگ افکار و نظام و نهضت او»، شايد بسياري از داغديدگان هرگز به کنترل عواطف خود موفق نميشدند و فکر و راه امام خميني(ره) را در شخص ايشان خلاصه ميکردند. به هر حال در آن ايام، کوچک و بزرگ ما بر اثر عشق به امام راحل(ره) فکر و انديشه او را که بارها خطاب به دشمنان جهاني اعلام ميکرد: «بايد بدانيد که نهضت ما قائم به شخص نيست.»[2] فراموش کرده بوديم. چه بسا اگر لطف لايزال الهي و نظارت و حتي دخالت مستقيم مولاي ما حضرت بقيهالله الاعظم(ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) نبود، تا به حال اثري از نهضت و نظام مقدس اسلامي هم باقي نمانده بود.
به مرور زمان که احساسات گداخته آرام گرفت و بسياري از توطئههاي دشمنان و واقعيت جامعه و مشکلات امت اسلامي و نيز احتياج مبرم به وجود يک امام مطاع و صاحب ولايت مطلقه هر روز آشکارتر شد در همان حال متأسفانه عدهاي از دوستان چنان تحت نام امام خميني(ره)، به مأيوس کردن مسلمانان از ادامه نهضت و شکوفايي انقلاب اسلامي پرداختند که از جو ساخته شدهع دو نتيجه – هرچند عمدتاً ناخواسته – حاصل شد. يکي اينکه دشمنان جهاني انقلاب هرچه توانستند از موقعيت پديد آمده در جهت متفرق ساختن و دور کردن مسلمانان از انقلاب و متعاقب آن در زير سلطه گرفتن نااميدشدگان بهرهبرداري کردند و ديگر اينکه در فضاي غوغازده داخل کشور کسي به خودش جرئت نميداد حرفي – هرچند حق و مستدل – بزند که احياناً در تشديد بهانهگيري غوغاطلبان، مورد استفاده قرار گيرد. مثلاً بارها رسانههاي همگاني داخل کشور از ترس گرفتار آمدن در امواج تهمتهاع اگر مسلماني – ايراني يا غيرايراني – بر اثر اعتقاد و ايمان به اصل «امت و امامتب که از امام خميني(ره) گرفته و مطابق با قانون اساسي جمهوري اسلامي ميباشد، تعبير «امام خامنهاي» را به کار ميبرد، آن را سانسور کرده و به «آيتالله خامنهاي» مبدل ميکردند، گويي – نعوذبالله – به ساحت مقدس مؤمني اهانت شده است! گرچه بحمدالله جامعه رو به رشد ما از آن تنگناها گذشته و از آن جو رعبانگيز و تهمتآميز حاکم بر برادران ديني دور شده و امروز تمامي جناحهاي اسلامي به زيانهاي زائدالوصف «هدر دادن نيروهاي خودي» که باعث گسترش نفوذ و سلطه همه جانبه دشمنان جهاني بر سرنوشت مسلمانان ميشودع واقف شدهاند و اگر کسي مسأله ديني و قانوني «استمرار امامت» را با گفتن «امام امت» امام خامنهاي مطرح کند، ديگر مورد افترا از جانب مسلماني واقع نميشودع لکن براي خيليها گفتن و نوشتن «آيتالله خامنهاي» به صورت يک عادت درآمده است و بسياري از بزرگان ما هم از اين عادت مستثني نيستند.
2- بزرگان ما چنان درگير مسائل داخلي روزمره شدهاند که بسياري از آنها فرصت و فراغت پرداختن به مسائل ريشهاي و اعتقادي – مانند اصل اساسي «امت و امامت» را ندارند. هرچند که اين بزرگان عامل پيروزي انقلاب اسلامي و استحکام نظام و وحدت مسلمانان بودهاندع ولي مدتهاست که متروک و مسکوت ماندهاند. اما وقتي انسان اين موضوع را با توجه به توطئههاي دشمن و احتياج مبرم امت، با هرکدام از علماي وارسته و دستاندرکاران نظام و دورانديشان از ميان ارباب جرايد در ميان ميگذارد، طبيعي است که از آن پتيباني و استقبال ميشود. منتها معمولاً هرکدام از اين بزرگواران به دليل تواضع خاص خودع ديگري را براي شروع اين امر خير و مبارک (يعني گفتن يا نوشتن امام خامنهاي) بر خود اولي ميبيند و بيشتر مايل است در اين موضوع پيرو باشد تا پيشگام. بعضي از عزيزان هم معتقدند که اول بايد مسلمانان خود را به عنوان يک لامت» دريابند و سپس در خواستن و گفتن «امام خامنهاي» پيشقدم بشوند تا قضيه حالت طبيعي و روال مردمي خود را داشته باشد. ضمن تأييد اين سخن بايد توجه داشت که اولاً در مورد امام خميني(ره)، تعيينکنندگان شعارهاي مردم در تظاهراتع رهبران روحاني جامعه بودند و بعد از اين که رسانهها به پيروي از ان شعارها لفظ «امام» را در روزنامهها (و بعداً در صدا و سيما) به کار بردند، به صورت لفظ متداول بين مردم درآمد و تا قبل از تظاهرات تاسوعا و عاشوراي سال 57 غالباً الفاظ «آقاي خميني» يا «آقا» در بين مردم رواج داشت و براي اولين بار مسلمانان خارج کشور تعبير مبارک «امام خميني» را به کار بردند.
در ثاني عموم طرفداران انقلاب اسلامي در خارج با فرض اينکه مجموعه دستاندرکاران جامعه و نظام اسلامي (روحانيع مجلس دولتي و رسانهها) تابع رهبرندع همواره خود را تابع مشي آنها دانسته و اکنون هم هنوز منتظر اقدام مسئولان داخل کشور ميباشند. هرچند که بسياري از مسلمانان خارج با انديشه امام خميني در مورد استمرار امامت به عنوان يک مسأله اعتقادي-انقلابي برخورد کرده و با توجه به ثبت آن در قانون اساسي منتظر اين و آن نشستهاند.
3- علاوه بر بسياري از علماء و انديشمندان غيرايراني که گفتن و نوشتن لفظ مبارک «امام خامنهاي» را به عنوان يک شعار و فريضه بکار ميبرند، علماي ايراني آگاه و دلسوختهاي نيز وجود دارند که کم و بيش گفتن و نوشتن اين تعبير مبارک را به عنوان يک امر خير براي نظام و نهضت مسلمانان آغاز کردهاند و به اذن خدا اين موضوع هر روز روشنتر شده و اثار پرخير و برکت آن بزودي در گستره عالم نصيب امت مظلوم اسلامي خواهد شد. (بحول الله و قوته)
4- در فرهنگ ديني ما، همه مسلمانان در قبال هر حق و وظيفهاي که بر زمين مانده و مورد بيتوجهي قرار گرفته باشد، مسئولند و هيچ فرقي ميان کوچکترين عضو امت بزرگ محمد(ص) و بزرگان دين و ملت وجود ندارد. زيرا پيامبر خدا حضرت محمد مصطفي(ص) ميفرمايد: «کلکم راع و کلکم مسؤول» و قانون اساسي جمهوري اسلامي در اصل هشتم خود بنا بر حکم صريح الهي ميگويد: «در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منکر وظيفهاي است همگاني و متقابل بر عهده مردم نسبت به يکديگرع دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت...» بنابراين اگر کسي – هرچقدر هم که کوچک باشد – دريافت که به عنوان يک عضو از امت اسلامي بايد «امام» داشته باشد و داشتن يک امام حق مسلم امت بوده و بزرگترين خير و برکت را براي مسلمانان به همراه دارد و آن را به عنوان يک نياز اجتماعي و يک اصل اعتقادي و يک حق قانوني براي خود شناخت – و هيچ کس هم دليلي بر انکار آن نداشت – اين شخص موظف است ديگران را به اين خير و معروف دعوت کندع حتي اگر همه بزرگان نسبت به اين خير و معروف بيتوجه مانده باشند.
خلاصه همه کساني که کم و بيش برنامههيا دشمن را از لابلاي خطوط و نقوش طراحيهاي او دريافتهاند، به اين نتيجه رسيدهاند که مصلحت مسلمانان در اين است که انديشه خالص و زلال «ايجاد امت واحده اسلامي» را بعد از امام خميني(ره) به فراموشي بسپارند و اولين قدم در راه احياي «امت»، شناخت و معرفي يک امام حي و حاضر است تا حول محور مسلمانان پراکنده که در لبه پرتگاه گودال آتش خيز ظلم و استبداد جهاني قرار گرفتهاندع دوباره نجات پيدا کنند. اگر پيروان حق – چنان که پيروان باطل از پيشوايان باطل خود تبليغ و ترويج ميکنند – نيز مبلغ و مروج پيشواي بر حق خود باشند به يقين بر هرچه باطل در جهان است پيروز خواهند شد.
شبهه سوم
شبهه سوم: شايد خود رهبر راضي نباشد که او را «امام» خطاب کنند. براي به کارگيري لفظ «امام» براي معظمله بايد ابتدا از محضرشان کسب اجازه کرد.
پاسخ: هيچ شکي وجود ندارد که رهبر عزيزمان از هر نوع پست و مقام، نام و نشان و لقب و عنوان بيزارند و علاوه بر داشتن ساير امتيازها، دقيقاً به همين دليل به نيابت اقا صاحبالزمان(عج) پس از عروج امام راحلمان و با تقدير و تأييد الهيع سرنوشت امام اسلام را بر عهده ايشان نهادهاند. زيرا که «الله اعلم حيث يجعل رسالته»[3] ايشان همان بزرگواري هستند که به رغم رجوع و درخواست بسياري از مسلمانان داخل و خارج کشور و تقاضاي عده کثيري از علماي اعلام از محضرشان براي چاپ و انتشار رساله عمليه، هنوز هم از چاپ و نشر رساله خودداري ميورزند و به يکي از علماي عزيز که مؤکداً از معظمله استدعاي چاپ رساله را داشته است، فرمودهاند: «آيا رساله منتشر کنم آيا به من هم آيتالله العظمي بگويند؟! مرا همان سيدعلي خامنهاي بگويند بهتر است از اينکه حتي رهبر و ايتالله بنامند!...»[4] براستي که اين شيوه پيشوايان بر حق بوده و هميشه هم خواهد بود. هنوز صداي ملکوتي رهبر کبير انقلاب و امام فقيدمان(ره) در گوشمان زنگ ميزند که ميفرمودند: «به من خدمتگزار بگويند، بهتر از اين است که رهبر بگويند.»[5]
با اين حال مگر کسي براي گفتن «امام» به ان بزرگوار از محضرشان کسب تکليف کرد که حالا در مورد جانشينان چنين کند؟ آيا حتي اگر کسي چنين بندگان متواضع و برگزيدهاي هم در مورد لقب و عنوان آنها سؤال کندع مگر جواب مثبتي ميتواند انتظار داشته باشد؟ اگر اين شبهه بهانهاي نباشد، بايد حسرت خورد که امامان نهضت و نظام ما بسي فراتر از شيخ عطار(ره) هفت شهر عشق را پشت سر گذاشتهاند و ما هنوز اندر خم يک کوچهايم! در هر حال براي توضيح اين اشکال بايد گفت که گرچه امام حاضر ما به دليل تواضع شخصي و نيز عشق و ارادت مريدانهاش به امام و مرادش (امام خميني)، يقيناً راضي به اين نيست که او را مثل سلف صالحش «رهبر» يا «امام» بگويند، ولي خضوع «امام» يک مطلب است و نياز «امت» و احتياج «مأموم» به داشتن يک «امام» مطلبي ديگر است.
امام بر حق کسي است که بري باشد از حب دنيا و امت حقپرست جماعتي است که نماز، روزه، زکاتع حج، جهاد و حياتش را به امامت يک فقيه عادل، صالح و متقي برپا ميدارد. پيروان اسلام ناب در مکتب فکري امام خميني(ره) آموختهاند که حتي در زمان غيبت معصوم(ع) هم اگر مسلمانان بدون وجود يک امام بر حق زندگي کنند و بميرند، از حيات طيبه اجتماعي و مرگ اسلامي خود محروم ماندهاند، زيرا که به نقل از رسول مکرم اسلام(ص): «من مات بغير امام مات ميته جاهليه»[6] (وقتي پيامبر خدا(ص) تأکيد ميفرمايد که اگر حتي دو نفر مسلمان وجود داشت، يکي از آنها امام و امير است.[7] بايد ما توجيه بشويم که هيچ کس حق ندارد مسلمانان را بدون امام و رهبر بگذارد و ادامه حيات طيبه امت اسلامي جز با وجود يک «امام» ميسر نميشود.
در روايتي[8] آمده که وقتي بيش از 10نفر به يک امام جماعت اقتدا کنند، اگر تمام آسمانها کاغذ و درياها مرکب و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نويسنده شوندع نميتوانند ثواب يک رکعت از نماز آنها را بنويسند. در جايي که خير و ثواب حاصل از يک رکعت نمازجماعت چند مأموم، اين همه عظمت داردع خير و برکت و اجر پاداش دنيوي و اخروي حاصل از اقامه تمامي عبادات و کل حيات امت بزرگ اسلامي به امامت ک امام را با چه ميزاني ميتوان سنجيد و با چه بهانهاي ميتوان از اين همه خير و ثواب صرفنظر کرد؟ ضمناً قابل توجه و تأمل است که در روايت مذکور شرط اين همه ثواب را امامت شخص رسولالله(ص9 يا يکي از معصومين(ع) ندانسته، بلکه هر امام جماعتي که شروط لازم را داشته باشد، براي خود و جماعتش مستوجب اين همه ثواب ميشود.
پس پيروي از يک امام براي امت اسلامي يک امر واجب عيني و دائمي است و هر زماني که دشمنان مکار موفق شدهاند امت مسلمان را بدون امام بگذارندع امتع حيات طيبه خود را در تمامي ابعاد زندگي از دست داده است و به مرور زمان، به صورت يک مرده متحرک و بيخاصيت و عاري از اراده و محروم از آزادي و سعادت درامده است و به قول شاعرع حج بدون رهبر و امام هم باعث ذلت و سرگشتگي است.
هر که تا زد سوي کعبه بيدليل همچو اين سرگشتگان گردد ذليل
شبهه چهارم
شبهه چهارم: هنوز وقتش نرسيده که رهبرمان را «امام» بخوانيم و بنيانگذار جمهوري اسلامي هم از خردا 42 تا بهمن 57 جامعه را رهبري کردند و پس از آن همه آزمونهاي عظيم الهي در مسير جهاد مقدس و نهضت اسلامي، آنگاه ملقب به «امام» شدند.
پاسخ: حدود سه سال پيش به سردبير يکي از روزنامههاي معتبر و وزين کشور عرض شدع چرا هنوز هم با گذشت قريب يک سال از دوران امامت رهبر عزيزمان از ذکر مقام قانون «امام» براي معظمله خودداري ميشود؟ ايشان در جواب فرمود: «هنوز زود است، بايد ابتدا چند صباحي بگذرد تا مردم به شأن و جايگاه حقيقي رهبر از جهت عدالت، آگاهي، درايت، تقوا، صلابت و شجاعت در رهبري و هدايت امت واقف شوند، آنگاه خودشان در گفتن و نوشتن، تعبير «امام» را به کار خواهند گرفت و به قول يکي از بزرگان، حضرت امام خميني و حضرت آيتالله خامنهاي هر دو حکم ماه را دارند که امام راحل مثل ماه شب چهاردهم بودند و ايشان مثل هلال شبهاي اول ماه هستند و بايد مدتي سپري شود تا ايشان هم پرتوافشاني کنند و نور هدايتشان همه جا را فرا گيرد....[9] گرچه اين گفتهها استدلالي منطقي به نظر ميآيند، ولي اگر از اين مردم عادي کسي مطلبي نوشت و به روزنامه همين شخص ارائه کرد و ايشان به هنگام درج مطلب در زونامه خود، لفظ «امام حاضر» آن مرقومه را به «رهبر حاضر» تغيير داد و رسانههاي همگاني کشور – دقيقاً بر خلاف قانون اساسي[10] - سانسور اصل «امامت امت» را بر خود فرض دانستند و خبرنگار صدا و سيما در خارج از کشور مجبور شود به دستور «مرکز»، تعبير «امام خامنهاي» را حتي در نقل قولهاي شخصيتهاي اسلامي خارج (غيرايراني) تغيير بدهد تا گزارش ارسالي او را از صداي جمهوري اسلامي ايران پخش کنند و به تبعيت از اين جو حاکم در داخل، حتي يکي از تشکلهاي ايرانيان خارج نيز شرط تکثير پيام و عکس رهبر را در ميان مسلمانان غيرايراني شيفته انقلابع ننوشتن لفظ مبارک «امام خامنهاي» بر روي آنها بداند...، آنگاه چگونه مردم مسلمان در داخل و خارج پايبندي به اصل اعتقادي «استمرار امامت امت» را به گوش جهانيان و به اطلاع يکديگر برسانند؟ رسانههاي همگاني ما و نهادهاي رسمي کشور – در داخل و خارج – چه امکاني تا به حال در اختيار عاشقان مکتب فکري امام خميني(ره) قرار دادهاند تا آنها با صداي رسا به همه ملل جهان اعلام کنند که:
«خامنهاي رهبر انقلاب است بعد از خميني او فقط امام است»
سانسور اصل «امامت» بعد از امام خميني چنان در رسانههاي جمعي ما رونق گرفته بود که حتي وقتي يکي از نمايندگان محترم مجلس سوم در سخنان پيش از دستور خود، جمله «ما به دستور رهبر معظم خود آيتالله خامنهاي به پاي صندوقهاي آراء رفتيم و به امام خامنهاي لبيک گفتيم...[11] را به کار برد، بعضي از نشريات چاپ داخل تقريباً تمام سخنان آن نماينده را در جلسه علني مذکور منتر نموده و فقط جمله بالا را حذف کردند. البته نمونههاي قابل ذکر بسيار است و اين بنده هم طبيعتاً تنها با «مشتي از خروار» مواجه بوده است، اما در عين حال قصد آن نيست که به پيشگاه مسئولان رسانههاي گروهي کشور، که بيشتر آن بزرگواران از بندگان خوب خدا و از برادران ايماني مجاهد فيسبيل الله و از متعهدان استوار به مباني فکري نظام و قانون اساسي جمهوري اسلامي ميباشند – نعوذبالله – افترايي وارد شود. هدف آن است که متوجه اثار سوء حاکميت جو غوغاسالاري باشيم و اجازه ندهيم حق عظيم امت در داشتن، شناختنع نوشتن، خواندن، شنيدن و گفتن کلمه طيبه «امام خامنهاي» - که بزرگترين عامل وحشت دشمنان جهان است – بدون دليل پايمال شود. در رفع شبهه چهارم بايد به اين نکته توجه کرد که اگر کسي به ما بگويد: «مردم حجاز و عراق و غير آنها حق داشتند که در پذيرش امامت حضرت امام حسن مجتبي(ع) و حضرت امام حسين سيدالشهداء(ع) تأمل کنند – هرچند که خود شاهد تثبيت قدرت شيطاني زمان توسط معاويه بودند – زيرا اگرچه آن بزرگواران هم مثل پدر عزيزشان حضرت اميرالمؤمنين(ع) بسان خورشيد جهان افروز بودند، ليکن آنها هنوز آزمونهاي عظيم الهي را در مسير نهضت اسلامي پشت سر نگذاشته بودند. حضرت امام علي(ع) قبل از آنکه آن موقعيت اجتماعي و مقام امامت مسلمانان را کسب کند، در شب هجرت شجاعانه در رختخواب پيامبر(ص9 خوابيد و کاتب وحي الهي و قهرمان قهرمانان در جنگهاي بدر و خيبر و احزاب بود؛ او همراز پيامبر(ص) در غار حرا و بتشکن بتهاي کعبه در روز فتح مکه بود پرواضع است که ميبايست ابتدا جانشينان آن حضرت روزگاراني را در دوران رهبري خود بگذرانند تا خورشيد وجودشان از کرانه افق سحرگاهي بر فراز آسمان امامت ظاهر ميشدع تا آنگاه مردم ميديدند و مقايسه ميکردند و ميپذيرفتند...»، ما چه جوابي خواهيم داد؟ آيا اينگونه استدلالها موجب تعطيل اصلي استمرار امامت نميشود؟
آيا ميتوانيم به هر بهانهاي به امت اسلامي بگوئيم، فعلاً شما صبر کنيد و در مقابل فشار همه جانبه توطئهها و مشکلات عديده خود بدون امام بمانيد؟ آيا اين که خداوند حضرت ابراهيم خليل(ع) را ابتدا آزمايشها کرد و آنگاه او را امام مردم قرار داد، به اين معناست که همه پيامبران الهي که به امامت رسيدند، دقيقاً عين همان امتحانهاي حضرت ابراهيم(ع) را پس دادهاند؟ اگر کسي هم براي اطمينان قلب خود در پي اينگونه مقايسهها باشد، آيا امام حاضر از دوران خرداد 42 در اوان جواني خود، پابهپاي امام خميني(ره) و در راه پيروزي نهضت اسلامي زندان و شکنجه و تبعيد را تحمل نکردند؟ آيا پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم رهبر عزيزمان سختترين ازمايشها را در زمان امام خميني(ره) و 10 سال امامت جمعه تهران و هشت سال رياست جمهوري و حضور مستقيم در جبهههاي جنگ تحميلي در شرايط سخت اغاز و پايان جنگع با موفقيت پشت سر نگذاشتندع آنچنان که امام خميني(ره) – به رغم نگراني نسبت به سرنوشت امت و نهضت - با داشتن اطمينان به شايستگي جانشين خودع با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد به ديدار خدا شتافتند؟ آيا ما همه به چشم خود نديدهايم که در طول دوران بعد از امام خميني(ره) که با فروپاشي بلوک شرق، ناگهان وضع جهان به هم ريخت و زنجيره تمامي معادلات سياسي از هم گسيخت و مسلمانان جهان و در رأس همه نظام مقدس اسلامي ايران به سختي در تنگنا قرار گرفتندع چگونه تاکنون با فضل الهي و عنايت حضرت بقيه الله(ع) نايب برحقش حضرت آيتالله العظمي خامنهاي کشتي نظام و نهضت را از همه توفانها و گردابها رهانيده و به سوي ساحل فلاح هدايت و رهبري کرده است؟ آيا فراموش کردهايم که – به عنوان نمونه – در جنگ عراق و کويت که مستکبران عالم با عظيمترين لشکرکشي تاريخ معاصر، منتظر به دست آوردن کوچکترين بهانه بودند تا اساس انقلاب اسلامي را در جهان ريشهکن سازند و بسياري از سياسيون و دستاندرکاران نظام هم از اين توطئه هولناک غافل ماندندع تنها امام خامنهاي بود که در آخرين لحظات با يک موضعگيري قاطع، راه را به همه نشان داد و انقلاب را که به آستانه مهلکه کشيده شده بودع به ياري مستقيم مولا صاحبالزمان(عج) از هر آسيبي دور نگه داشت؟
به هر صورت با توجه به اين که چند سال از رحلت امام خميني(ره) ميگذرد و امت اسلامي هم نميتواند بدون «امام» به حيات خود ادامه دهد، اگر به زعم برخي از اقايان هنوز هم زود است که «امام» را به «امت» معرفي کنند، خوب است مهلتي را که براي اين کار تعيين کردهاندع اعلام کنند تا مسلمانان تکليف خود را بدانند!
اگر هم ما متوجه شدهايم که درنگ بيش از اين جايز نيست و مسلمانان چشم اميدشان به نايب امام زمان(عج) است، پس همه با هم قيام کنيم و پشت سر امام بزرگوارمان – خامنهاي عزيز – به داد اسلام و امت مظلوم اسلامي برسيم که همانا به فرموده امام علي(ع): «ان الحق القديم لايبطله شيء»[12] و با گذشت چند سال، حق امت در داشتن يک امام همچنان پابرجاست.
شبهه پنجم
شبهه پنجم: موضوع «امت و امامت» در حال حضار براي جامعه يک مسأله جانبي و کماهميت است و بحث بر سر ان موجب بروز حساسيت منفي شده و ايجاد فتنه ميکند.
پاسخ: در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي بحثهاي زيادي در اطراف هويت جامعه و اصالت نهضت در بين مردم مطرح ميشد و خيلي از گروهها تلاش ميکردند با لطايف الحيلع هويت اسلامي انقلاب را انکار يا دست کم مخدوش کنند و معاندين و منافقين سعي ميکردند تا جايي که ممکن است حملات اصلي خود را متوجه رأس هرم جامعه و شاخص اصلي نهضت و انقلاب کنند. به همين دليل وقتي قرار شد که بر مبناي اصول فکري حضرت امام خميني(ره) و اهداف انقلابع يک نظام متکي به امامت و ولايت فقيه به شکل قانوني آن تثبيت شودع جوسازيهاي آنها شديدتر شد. يکي از اين گروهها در تبليغات خود شعاد ميداد که حوزه اختيارات مقام امامت بايد محدود شده و تنها وظيفه امام «...دادن رهنمودهاي فکريع سياسي، اخلاقي و تعليم مکتب و ارائه نمونههاي عمل صالح و هدايت فکري و معنوي سياسي جامعه است.»[13] يعني وليفقيه فقط راهنما و رهبر نظري جامعه باشند و نه پيشوا و امام مردم. منافقين هم با همان روش منافقانه خود چنين ميگفتند: «ما موافق نيستيم که سنت مردم مؤسسات تحت نام امام پايمال شودع ما موافق نيستيم که خداي ناخواسته به انقلاب و رهبري آن ظن ديکتاتوري برده شود.»[14] بعضي از گروههاي محارب با اصل امامت امت و ولايت امرع نظر خود را صريحتر مطرح ميکردند: «قانون اساسي با وجود نهادي چون ولايت فقيه... حاکميت خلق را زير پا گذاشته است»[15] از طرف مقابل هم مردم با نظرات امام خميني(ره) که بارها در کتاب «ولايت فقيه»[16] ابراز فرموده بودند، آشنايي کلي داشتندک لامام بايد فاضل و عالم به احکام و قوانين و در اجراي آن عادل باشد»، «کسي که ميخواهد حکومت کند اولاً بايد امام باشد، در اينجا معناي لغوي امام که عبارت از رئيس و پيشوا باشدع مقصود است»، «فقيه عادل مقام امامت و رياست را براي قضاوت به حسب تعيين [شرائط آن توسط] امام [معصوم](ع) داراست... فقيهوصي رسول اکرم(ص9 است و در زمان غيبت، امام المسلمين و رئيس المله است»، ولايتي که براي پيغمبر اکرم(ص) و ائمه(ع) ميباشدع براي فقيه هم ثابت است.
در عين حال سرداران فکري سپاه انقلاب با تمام وجود از اصل الهي «امامت امت» در برابر تهاجمهاي تبليغاتي دشمنان دفاع ميکردند. از آن جمله سيد مظلوم امت، شهيد آيتالله بهشتي(ره) در توضيح ويژگي فکري و عقيدتي خط امام خميني(ره) چنين ميگويد: «اينکه شما ديديد ما در تنظيم و تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي تأکيد کرديم روي نقش فقيه به عنوان امام و رهبر و کارشناس براي اين است که ميخواهيم انشاءالله جمهوريمان جمهوري اسلامي باشد.»[17] يعني بدون وجود فقيهي که «امام و رهبر و کارشناس» باشد، حکومت ما هويت اسلامي خود را از دست ميدهد. شهيد بزرگوار رجايي وارسته اعلام ميکدر: «ما فدائيان امام و امتيم. قرباني شدن در راه تحقق اسلام و اهداف انقلاب اسلامي آرزوي ماست.»[18] يا ميگفت: «[ما] تمام سرمايههاي خود را در راه تحقق اين انقلاب و در راه رهبري ولايت فقيه خواهيم گذاشت»[19] و گفتههايش چه صادق و وفادار بود. او در جاي ديگري ميگفت: «کلمه ولايت فقيه به تعبير يکي از دوستان، تنها مشخصه قانون اساسي جديد از قديم (زمان طاغوت) ميتواند باشد، يعني جوهره انقلاب اسلامي ايران است.»[20] با وجودي که مرحوم امام خميني(ره) که خود در مقام ولايت فقيه و امامت امت قرار داشت و طبيعتاً ميبايست مايل نباشند به اينکه زياد در اينباره موضعگيري کندع ولي از آنجائي که مسأله «امامت مسلمانان در زمان غيبت معصوم(ع)» به عنوان يک اصل فکري و اعتقادي براي حفظ اصالت اسلامي نظام در اينده مطرح بود و نه براي شخص و زمان خودشان، بارها از تثبيت قانوني اصل ولايت فقيه دفاع کردند و گفتند: «(دشمنان) به صورتهاي مختلف با اسلام مخالفت ميکنند، در مجلس خبرگان به مجرد اينکه صحبت از ولايت فقيه شدع مخالفت را شروع کردند. اينها از مجلس خبرگان ميترسندع براي اينکه خبرگان ميخواهند ولايت فقيه را اثبات کنند.»[21]، ولايت فقيه چيزي است که خداي تبارک و تعالي درست کرده است؛ همان ولايت رسول الله(ص) است و اينها از ولايت رسول الله(ص) هم ميترسند. شما بدانيد که اگر امام زمان(عج) هم بيايد، باز اين قلمها با او مخالفت ميکنند.»[22] يا ميفرمودند: «بهترين اصل در قانون اساسي اصل ولايت فقيه است.»[23]
و سرانجام شهيد مظلوم بهشتي که با خون خود قانون اساسي و اصل جاودانه «امامت ولي فقيه» را امضاء کرد و رفتع چنين هشدار ميداد: «ملت مسلمان و متعهد ايران هشيار باش، آگاه باش! حفظ هويت و اصالت اسلامي انقلاب کن!»[24] و نيز ميفرمود: «نظام در اسلامع نظام ولايت فقيه است. آنهايي که ولايت فقيه را قبول ندارند در هر مقامي که باشند سرنگون خواهند شد.»[25] در اينجا براي رعايت اختصار کلام از ذکر مواضع ساير بزرگان[26] صدر انقلاب خودداري ميشود. حال با توجه به حساسيت همگاني – دوست و دشمن – از روزهاي نخستين انقلاب تا آخرين ماههاي عمر مبارک امام راحل(ره) که مسأله ولايت مطلقه فقيه مورد تأکيد و تثبيت قانوني قرار گرفت، چطور ميتوان در قبال انديشههايي که بلافاصله بعد از رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ميخواهند ندانسته اصل مکتبي «امت و امامت» را مسألهاي جانبي و کماهميت معرفي کنندع بيتفاوت ماند؟ بدون اينکه بخواهيم صاحب ادعاي مذکور را خداي ناکرده با افراد گروههاي محارب و منافق مقايسه کنيمع بايد همه مراقب باشيم که برداشت و ذهنيت ما از جامعه اسلامي ايران ماحصل القائات دشمن و در خدمت اهداف او در جهت تضعيف مباني اعتقادي نظام مقدس اسلامي نباشد. مردم ما همان مردمي هستند که در خلال 12سال گذشته با تکيه و اعتماد لايزال خود به امامت ولي فقيه، انقلاب را به پيروزي رساندند، گروهکها را منهدم کردند، توطئههاي گوناگون را در هم شکستندع نيروهاي نظامي استکبار جهاني به سرکردگي صدام خبيث را تار و مار ساختندع بارها به طور گسترده و متحد در انتخابات شرکت کردند و سرانجام به مناسبتهاي مختلف همواره با حضور ميليوني خود در تظاهرات سراسر کشورع وحدت خود را در تبعيت عاشقانه از ولايت و امامت فقيه زمان نشان دادهاند. مردم ما پيوسته نشان دادهاند که خود را بخشي از امت بزرگ اسلامي دانسته و به عنوان پيشگامان ميليونها مسلمان در سراسر جهان، ولايت فقيه را به عنوان سنگر تسخيرناپذير مکتب و نهضت شناخته و از مقام مقدس امامت امت که ملجاء، مرجع، مقتدا و پيشواي آنهاستع با جان شيرينشان حراست کرده و خواهند کرد. مردم خوب و سربلند ما، مردمي مؤمن و هوشمندند که باورهاي اعتقادي خويش را در روح پاکشان پرورش داده و بر قلوب بيآلايش خود حک کردهاند؛ آنها وقتي فهميدند که «فقيه»، وصي رسول اکرم0ص9 است و در زمان غيبت، امام المسلمين و رئيس المله است، ايمان خود را تحت تأثير تبليغات دشمن و وسوسههاي سياستزدگي يا تنگناهاي اقتصادي و مشکلات روزمره اجتماعي از دست نميدهند. آخرين حرکت ملت مسلمان در تظاهرات کمنظير 22بهمن 71 در سراسر کشور که طبق گزارش رسانهها اکنده بود از عطر روحبخش شعار مکتبي «خامنهاي رهبر است، وارث پيغمبر است»، گواه صادق اين مدعاست.